بابام : میخوام این ترم معدلت ۱۸ بشه ! من : باشه ! من این ترم معدلم ۲۰ میشه ! بابام : شوخی میکنی… !؟ من : خودت سر شوخی رو باز کردی
ﮐـﯽ ﮔﻔـﺘﻪ ﺩﯾـﻔﺮﺍﻧﺴـﻞ ﻭ ﺍﻧﺘـﮕﺮﺍﻝ ﻫﯿـﭻ ﺟـﺎﯼﺯﻧـﺪﮔﯽ ﺑـﻪ ﺩﺭﺩ نمی خوره ؟!
هان ؟؟؟
ﺑﻨـﺪﻩ ﺧـﻮﺩﻡ ﺑـﻪ ﺷـﺨـﺼﻪ ﺩﯾـﺮﻭﺯ ﺗﻤـﺎﻡ ﺷﯿـﺸـﻪ ﻫﺎیﺧـﻮﻧـﻤﻮﻧﻮ ،
ﺑﺎ ﺟـﺰﻭﻩ های همیـﻨﺎ ﭘـﺎﮎ ﮐـﺮﺩﻡ !!!!
بعلــههههه
بیانیه شرکت ال جی :
کره رو میبرین ها ؟
ال جی دیگر شما را به دیدن ادامه برنامه دعوت نمیکند
همون پارس خزر از سرتون زیاده
ای کسی که پای کامپیوترت نسشتی و فکر میکنی که خیلی زرنگی...
اما جمله ای که خوندی کلمهی نشستیاش غلط بود...
ههههههه
دیدی رزنگ نبودی؟
ای بابا باز هم که اشتباه خوندی کلمه ی بالا زرنگه نه رزنگ...
ای دل غافل...فارسی بلد نستی بخونی؟!
آخه نخبه، کلمهی بالا نیستیه نه نستی...
مجید جان دلنبدم، فارسی بلد نیستی...چرا میخونی؟!!
اه اه اه... بابا اون کلمهی بالا دلبندمه نه دلنبدم...
تو دبیرستان فارسی رو چند میشدی؟!
بابا کلمه بالا فارسیش غلطه...
چیه؟!...رفتی ببینی غلطه یا نه؟!!
بگذریم...بدون تست هوش هم معلومه اوضات چقدر داغونه
دوستان ﺟﺪﯾﺪﺗﺮﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﻓﯿﺴﺒﻮﮎ ﺑﺪﻭﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻓﯿﻠﺘﺮﺷﮑﻦ
1-ﻭﺍﺭﺩ My Computer ﺷﻮﯾﺪ
2-ﺩﺭ ﺩﺭﺍﯾﻮ C ﻭﺍﺭﺩ ﻓﻮﻟﺪﺭ users ﺷﺪﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﻓﻮﻟﺪﺭﯼ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﻮﺯﺭﻧﯿﻢ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ ﺷﻤﺎ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻣﯿﺸﻮﯾﺪ (ﭘﺎﺑﻠﯿکﻧﻪ، ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ)
3- ﻭﺍﺭﺩ ﺑﺨﺶ My Documents ﺷﻮﯾﺪ
4 - ﺩﺭ ﯾﮏ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺻﻔﺤﻪ ﮐﻠﯿﮏ ﺭﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ، ﻭ
New> NewFolder ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ
5. ﻧﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻓﻮﻟﺪﺭ ﺭﺍ Facebook ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ
6. ﺩﺍﺧﻞ ﺍﯾﻦ ﻓﻮﻟﺪﺭ ﺑﺮﻭﯾﺪ
7. ﺍﮐﻨﻮﻥﺷﻤﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﻓﯿﺴﺒﻮﮎ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﺪ
اگه نظر ندی این عاقبتته...
دیگه خود دانی...
نظرتون در مورد اینا چیه؟؟
خدایا یعنی میشه روزی کیبوردی اختراع بشه
که خودش بفهمه کی باید فارسی تایپ کنه کی انگلیسی؟؟؟
حروم شد نسلمون از بس به جای گوگل زدیم لخخلمث
سه تا دروغ هست کـــه توی زندگی زیاد میشنوین :
عاشقتم …
تا آخر عمر باهات میمونم …
دیفرانســیل و انـــتگرال یه روزى به دردتون میخوره …!
....
....
.
تغییر حالتی که اکثر آدم ها در هنگام درس خوندن پیدا میکنند به شرح زیر است :
Study … Stud … Stu … St … S … Sl … Sle … Slee … Sleep
.
.....
....
آخــــرین ورژن دعای آخر ترم برای حل مشکلات :
الهی! باخاطری خـــسته، دل به کَرم تو بسته …
دست از اساتید شــــسته و در انتظار نمـــــرات نشسته ام ….
پاس شوند کریمی
پاس نشوند حکیمی
نیفتم شاکرم، بیفتم صابرم
الهی شهریه ها بالاست که میدانی ، و جیبم خالیست که میبینی
نه پای گـــریز از امتحان دارم ونه زبان ستیز با استاد،
الهی دانشجویی راچه شاید و از او چه باید !؟
....
.نمیدونم این درس خوندن چی داره که تا مـــیری دو کلمه درس بخونی
حتی خاطرات دوران کودکی اونم با وضوح HD یاد آدم میاد …
.
.
این نوشته رو پشت دفــتر ریاضی ۲ انیشتین پیدا کردن :
یا هوای اتاق اونقــدر سرده کــه نمیشه توش درس خوند یا اونقدر گرمه که خوابت میبره …
.
.
دانشــجویان گرامی :
به لحظات ملکوتی “غلط کردم از ترم بعد میخونم” نزدیــک میشویم …!
.
.
.
هیچ اشتباهی بزرگتر از این نیست که دستت اشتباهی بخوره
رو اینترنت اکسپلورر
باز شدنش یه داستانه، بسته شدنش یه داستان دیگه
اینجا جائیه که ماه تو بزرگترین اندازه خودش دیده میشه.
تو این روزا اگه دیدین یه دانشجو نشسته
یه نگاه به افق میکنه یه نگاه به گوشیش
باز یه نگاه میندازه به افق باز به گوشیش
بعد به افق خیره میشه بعد باز به گوشیش نگاه میکنه
بعد به افق خیره میشه و تو افق نیست و نابود میشه
بدونین داره با گوشیش معدلشو حساب میکنه
ببینه مشروط میشه یا نه !
معلم:اولین صدایی که بعد از سیل،زلزله،و بقیه بلایای طبیعی می شنویم چیه؟؟؟
دانش آموز:صدای یاس
دوستان عزیزم!
اگه اسلایدهای انگل شناسی رو میخواید
تو قسمت نظرات واسم آدرس ایمیلتون رو بذارید تا واستون
ایمیلشون کنم.
ﯾﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻢِ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺭﻭﯼ ﻋﺮﺷﻪ
ﮐﺸﺘﯽ ، ﺩﺭ ﺳﻮﺍﺣﻞ ﻣﮑﺰﯾﮏ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺍﻟﻤﺎﺱ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎﯾﺶ ﺍﺯ
ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ ﺳﺮ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺗﻮ ﺁﺏ ﻭ ﺯﻥ ﺑﺎ
ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮ ﺭﺍ ﺳﭙﺮﯾﮑﺮﺩ…
… ﭘﺲ ﺍﺯ۱۵ﺳﺎﻝ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﻩ ﻣﮑﺰﯾﮑﻮ ﺳﯿﺘﯽ ﺭﻓﺘﻪ
ﺑﻮﺩ ، ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺳﺎﺣﻞ ﺳﻔﺎﺭﺵ
ﺧﻮﺭﺍﮎ ﻣﺎﻫﯽ ﺩﺍﺩ ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﺎﻫﯽ ﺭﻭ
ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﯾﻪ ﺟﺴﻢ ﺳﻔﺖ ﻭ ﺳﺨﺖ ﺯﯾﺮ ﺩﻧﺪﻭﻧﺶ
ﺣﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﺩﯾﺪ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻣﺎﻫﯿﻪ
ﻧﮑﻨﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮﻩ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ﺑﺎﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺨﯿﻠﺖ ﻗﻮﯾﻪ!!!
یک روز از بابام پرسیدم:
یادته مـــن چه ساعتی به دنیا آمدم …؟
بابا در جواب گفت:
بامداد بود که به دنیـــا آمدی …
دوباره پرسیدم، دقیق نمیدونی کـــی بود …؟
بابا گفتش دم دم دای صبح بود …
من تو دلـــم گفتم:
ای بابا انقدر براش مهم نبودیم که ساعتش و یادش نمیاد …
از آن روز گذشت تا روز تولـــدم که بابا تلفنی تولدم تبـــریک گفت و من به شوخی گفتم هنوز یادت نیومده کی به دنیا آمدم …؟
بابا در جواب گفت:
اون موقع ساعت رانگاه نکردم، راستش از شـــوق دیدار ساعت همراه نیاورده بودم …
کاش آن لحظه کنارش بودم و میرفتم تو آغوشش …
مـــن دیگه چیزی نگفتم و در فکـــر این احساس عمیق پدرانه به سکوت رفتم.
پادشاه مصر “فرعون” ادعای خدایی میکرد. روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن. فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید کیستی؟
ناگهان دید که شیطان وارد شد. شیطان گفت خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست. سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد. بعد خطاب به فرعون گفت من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟ پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی. شیطان پاسخ داد زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود می آید.